آناهيتاي مامان و بابا

تولدت مبارك دختر نازم

در عاشقانه ترين لحظه ها فرشته اي متولد شد كه صدايش آرامتر از نسيم،                                           نگاهش زيباتر از خورشيد،                                                          دلش پاك تر از آسمان                                                                                        و                                                                                        قلبش زلال تر از آب و آن تو بودي بهانه قشنگم براي زندگي. سومين سال پادشاهيت بر قلب تمام آدم هايي كه دوستت دارند را به تو تبريك مي گوييم شاهزاده خانوم بهار ما. ...
27 فروردين 1392

لحظه شماري براي تولدت

تاريخ تولدت رو 4 ارديبهشت پيش بيني كرده بودن. وقتي سال 89 شروع شد، هر هفته كه براي چكاپ ميومدم كرمان كل وسيله هات و توي صندوق عقب ماشين حمل مي كرديم كه اگه دنيا اومدي ديگه حيرون لباس و وسيله نباشيم. از اونجايي كه با دكترم براي زايمان طبيعي صحبت كرده بودم و اون هم به من اطمينان خاطر داد كه مي تونم از اين روش زايمان استفاده كنم، براي همين حسابي شروع به تحقيق توي اين زمينه كردم. با وجود سردي هواي سرچشمه، پياده روي هام و شروع كردم حتي گاهي وقتا توي خونه. 25 ام فروردين ماه 89 بود كه رفتم براي چكاپ و دكترم به من گفت كه ديگه نبايد برم سرچشمه چون ممكنه زودتر بشه ولي من قصد نداشتم بمونم و قرار بود 27 ام برگرديم سرچشمه. بعد از چكاپ رفتيم خونه عمه افر...
27 فروردين 1392

بامزه اي تو

بعد از مهد كودك موندي خونه پيش بابايي. جايي كار داشتم وقتي برگشتم صداي گريه ات ميومد. ديدم نشستي روي مبل و گوله گوله اشك ميريزي. كلي قربون صدقت رفتم و پرسيدم چي شده؟ پات و نشونم دادي نميدونم چرا زخم شده بود تو هم اينقد دستكاريش كرده بودي كه ازش خون اومده بود و با دستما كاغذي خونا رو پاك مي كردي. با ديدن اين حالت بغضم گرفت. گفتم بهت بگو چي شدي عزيزم؟ با اشك و هق هق گفتي : "مامان، پام خون دماغ شده" بغضم تموم شد و به خنده افتادم و باز هم قربون صدقت رفتم شيرينك من. ------------------ مادر بزرگ من كه اميدوارم خداوند بهشون عمر طولاني بده و سايشون بالا سرمون باشه يه عصا داره كه هر وقت ميريم پيشش تو با اين عصا كلي كيف مي كني. اينم بگم كه ما ...
26 فروردين 1392

بهار تقديم تو باد دختر بهاري من

ماه تو، فصل تو و خاطرات تولد تو از راه رسيد دختر بهاري من. امسال عيد بيشتر خونه بوديم. به مامان بزرگ و بابابزرگ ها سرزديم و سيزده بدر هم با دوست مهربونمون خاله آرزو و عمو سامان و امير علي و امير محمد رفتيم باغ شازده. پارسال عيد هم سيزده بدر سه تايي باغ شازده بوديم. عاشق باغ شازده ام مخصوصا توي اين فصل ها كه پر از گل و زيباييه. به اميد روزي كه با دوستاي مجازيمون اين باغ زيبا رو وجب كنيم. عكس ها رو كه مي بينم دلم مي گيره آخه نمي دونم تو چرا اينقد كم امسال عكس داري!!! و از همه ناراحت كننده تر اينكه تو اصلا سر سفره هفت سين عكس تكي نداري  به هر حال همونايي كه هستن رو برات توي اين خونه به يادگار ميزارم نازنينم. باز هم از اين فصل زيبا مونده قول مي...
20 فروردين 1392
1